محل تبلیغات شما



بلوک گندزلو وخُران

بلوک گندزلو و خُران در ساحل آب گرگر واقع می باشد و بسیاری از سکنه اش در قسمت شمالی الوار

 و گندزلو ها و در قسمت جنوبی اعراب می با شند. این بلوک تماماً دیم و زمین آن در اثر

جریان سیل های کو هساری و عمیق بودن رودخانه و سستی خاک پست و بلندشده و

مشتمل بر دره  های بسیار گردیده ، لیکن در روزگار پیشین قناتهائی داشته که از بالای شهر

شوشتر از رودخانه کارون آب بر می داشته و همچنین نهری داشته که دهانه آن بالای

بندماهیبازان بوده. دهات آن  بعضی در کنار رودخانه و بعضی در دامنه کوهستان شرقی است و

لوله نفت که از مسجدسلیمان  به اهواز می رود از این بلوک ، از پهلوی قریه آبگنجی می

گذرد. در این بلوک آثار ابنیه قدیمه  خیلی فراوان است چه در کنار رودخانه و چه در نزدیکی کوه

و پیداست که در سابقاین سر زمین  فاریاب و بسیار آباد بوده است ودر قطعه ای از آن

علائم  دهکده یا قلعه و ابنیه و راه آب و عصاره خانه و سنگها و آجرهای نوشته به خطوط میخی از

آنجا بیرون آمده است که اکنون مقداری از آنها  در قریه ملا عبد محمد موجود و مقداری از میان

رفته است و مسکوکات قدیمه در این اراضی به  فراوان یافت می شود . 

"تاریخ جغرافیائی خوزستان - سید محمد علی امام شوشتری ، ص125 "


شرح حالی از طایفه ی گندزلو ها بر اساس بعضی از سفرنامه ها

هنری لایارد درسفر نامه "سیری در قلمروبختیاری وعشایرخوزستان -ترجمه مهراب امیری ) خود

مینویسد: "گندزلو ها " از ترکان افشارند ،که من بطور قطع نتوانستم ثابت کنم اینان در چه برهه

زمانی به منطقه خوزستان کوچیده اند.ولی آنچه مسلم است نادر شاه آنها را مجبور کرد که از

خوزستان بهشمال ایران مهاجرت کنند . پس از مرگ نادر " گندزلو ها " و چند قبیله دیگر مجدداً به

خوزستان مراجعت کردند. 

" افشار ها " بیشتر ارتفاعات و حتی سر زمینی که هم اکنون " کعبی ها " در آن ست دارند ،

اشغال کردند و شهر " دورق " را پایگاه اصلی خود قرار دادند ، اینان چون ایلی قدرتمند بودند

بختیاریها را بدرون کوهستان ها عقب راندند و خود بجای آنهادر سر زمین خوزستان اقامت گزیدند .

او می گوید گندزلوها از بقایای ایل افشارند و بتدریج در میان عرب ها ممزوج و مستهلک شده اند.

هنوز زبان ترکی در بین آنان رواج دارد( به مرورزمان، زبان ترکی را فراموش کردند ) ولی معمو

لاًبیشتر به زبان عربی و فارسی سخن می گویند .محل اقامت خان شان ، قریه " بُلیتی " در

نزدیکی شوشتر است " بلیتی هم اکنون جزو حومه شوشتر به حساب می آید " و مراتع و چراگاه

هایشان در تمام سال در حوالی رودخانه " گرگر گ و " بند قیر " است. 

محمد تقی خان چهار لنگ در بهبود و پیشرفت و ضع زندگی این طایفه " البته 1500 نفر از مردان

این طایفه جزو تفنگچی های محمد تقی خان بودند " اهتمام فراوان به خرج داد . تعدادی مادیان

عربی خریداری ،و در اختیار خوانین این طایفه گذاشت " گندزلوها در پرورش اسب مهارت خاصی

داشتند"  و آنها را وادار به تکثیر نژاد اسب عربی کرد، و این تدبیر بسیارمؤثر افتاد.آنها ششصد

سوار ورزیده داشتند که به کرات وفاداریشان را به محمد تقی خان نشان داده اند.اینان اغلب

اوقات در مقابل اعراب که تعدادنفراتشان به مراتب بیشتربود مقاومت کردند و مردانه جنگیدند. خان

شان " مراد خان " مرد آزاده ای بود و به محمد تقی خان وفا دار بود. 

گندزلوها شامل 12 تیره بوند که بصورت زیر هستند:"جهت اطلاع نگارش یا تلفظ بعضی از تیره

ممکن است هم اکنون تغییر کرده باشد. "

1 - سراوان (ساربانی) 2 - علی یشالی 3 - علی کالو 4 - فیلی 5 - عرب اوغلی 6 - موشیری 

7 - آقاجانی 8 -چم کنار 9 - خلج 10 - امیر جانی" امیرجاملو " 11 - افشار 12 - لک " لک ها جزو

طایفه مد محسوب می شوند. تنها چند خانواده ازآنان در بین گندزلو هاست داشتند . " رَهَدار ، کُرائی و

بَتَوند این سه طایفه به صورت " رعیت " ( کشاورز) در میان گندزلو هل زندگی می کردند. "ص 37 ،

39، 42، 43 ،61 و 62 سیری در قلمرو بختیاری و عشایر خوزستان - هنری لایارد ترجمه مهراب امیری "

محمد حسن خان اعتماد السلطنه در صفحه 2051 مرآت البلدان جلد 4 درمورد طایفه ی گندزلو

چنین بیان می نماید : که طایفه ی گندزلو که از طوایف افشار شوشتراست پیش از این در

جانکی (حد جانکی " باغملک فعلی " را چنین بیان می نماید که : حد جانکی از طرف جنوب خاک

بهمئی است واز سمت مغرب منتهی می شود به خاک رامهرمز و از جانب شمال به خاک

بختیاری و میانه ی شمال و مغرب جانکی محدود می شود به خاک گندزلو که از توابع شوشتر

است.ص2049 جلد4 ) تقریباً 3000 خانوار بودند.ولی حالا ششصدخانوار از آنها باقی است و

مابقی متفرق شده اند. " جلد چهارم مرآت البلدان به قلم محمد حسن خان اعتماد السلطنه با تصحیح و حواشی به

کوشش دکتر عبدالحسین نوائی و میر هاشم محدث "

محل ست فعلی بعضی از گندزلوها

ست فعلی گندزلوها الان در تمام نقاط کشور است چه درآذربایجان ، خراسان ودرگزو تهران و کرج ،

اصفهان و فارس و. اما در خوزستان چند خانوار از این طایفه هم اکنون در شهرک حمزه گمار ازتوابع

دزفول ست دارند و کاید زیلا یکی از بزرگان و ریش سفیدان گمار بوده است و قسمتی از رودخانه شور

"برم زیلا " به نام ایشان نام گذاری شده است. تهدادی در روستای درخزینه ، بهبید" بهبود " ، بنه

نورعلی ، قلعه سیاه، چم کنارگروهی در عقیلی مثل رودنی و ظلم آبادو. پهوند ، کهنک و دیگر

شهرکهای دزفول و تعداد کثیری در شوشتر ،مسجد سلیمان و دیگر نقاط خوزستان  ست دارند.

خوانین عمده آنان از تیره ارشلو و اولاد نظر علی خان ،شاه مراد خان ، اسماعیل خان و تیره های

ساربانی " اولاد حسن خان" امیرجاملو(عجم خان ) و ازجمله عبدالله خان وفرزندش حسن خان ، پرویزخان

، حسین خان ،ولی خان " فزندان ولی خان : امیر خان- هرمزخان - محمدخان" و. گندزلوهایی که در

شهرک های دزفول ساکنند به همراه طوایف دیگر همچون زنگنه ، مدی و در حوالی سال 1240 تا

1250شمسی به دستور اصلان خان چهارلنگ کیان ارثی (خان نشین قلعه تل ) بخاطر جلوگیری از یورش

و غارت اعراب به دهات دزفول گماشته شدند.

تیره ای هم از گندزلوها با کدخدایی حاج نصرالله از در خزینه با تنها فرزند پسرش کاید علی گندزلو به

ویس 30 کیلومتری اهواز مهاجرت کرده و به کشاورزی و دامداری پرداخته و به آنجا رونق داد .کاید علی دو

پسر بنام حاج حسین خان و حسن معروف به " گمبل " داشت که صاحب فرزندان و نوه ها شدند و هم

اکنون چندخانواردر آنجا ست دارند. بعد از انقلاب آنها نام خانوادگی خود را از گندزلو به افشار تغییر

دادند ، از جمله حاج ابراهیم گندزلی افشار.

 

 

 

 


اصل و نسب افشارها

اصل و نسب افشارها: وقتی در باره تاریخ قبایل و ایلات مختلف ایران و آسیای مرکزی به

تحقیق می پردازیم ، مشاهده می کنیم که گاه تصریح اینکه ایلی یا قبیله ای از حیث نژاد ترک یا

مغول باشد بسیار دشوار و اغلب اوقات غیر میسر است . راجع بهاصل قبیله افشار نیز تا اندازه

ایبین مورخان تردید است لیکن دلایل مبنی بر اینکه ایل افشار اصلاً ترک است قویتر بنظرمی

رسد. رشیدالدین فضل الله مورخ نویس معروف ، افشارها را "قبایل ترک که دردشتها پراکنده اند "

میداند و می گوید ( اوشار ) مؤ سس قبیله در جناح چپ ارتش جدش آغوز که از سران معروف

ترکبه شمار می رود جنگید.ابوالقاضی برآن است که کلمه اوشار که افشار از آن مشتق شده

است یعنی "کسی که کاری به سرعت انجام می دهد " گمان میرود که در قرن سیزدهم

افشار ها براثر پیشرفت مغول ها به طرف باختر روی آورده و نخست درآذربایجان اقامت گزیده و

سپس درنقاط مختلف ایران پراکنده شده اند . شاه اسماعیل اول ارتش معظم خویش را مخصوصاً

از افشارها وشش قبیله دیگر ترک و مغول تشکیل داد. یکی ازفرماندهان نیروی شاه طهماسب

اول نیز خلیل خان افشار بود که تقریباً ریاست 10000 خانوار از قبیله خود را داشت ومدتی فرماندار

ایالت کهگیلویه بود .میرزاده مهدی خان عقیده دارد که قبیله افشار در زمان سلطنت شاه

اسماعیل اول به خراسان مهاجرت نموده و منطقه ( کبکان ) را به عنوان ییلاق خود انتخاب

کرده اند . احمد آقای تبریزیمی گوید که شاه عباس اول ، قبیله افشار را به منطقه کبکان فرستاد

تا ازبک ها را از آنجا براند. از آنجا که کبکان منطقه ییلاقی بود و در فصل زمستان اقامت در آن نظر

به شدت سرما غیر میسر  می گردید ، قبیله افشارهرپاییز از رشته کوه " الله اکبر " عبور میکرد و

در منطقه قشلاقی ( درگز)اقامت می گزید. ( نادرشاه -لارنس لکهارت ترجمه مشفق همدانی-فصل دوم )

 


حکومت شوشتردر دست سران افشار

به نقل از کتاب تذکره شوشتر به قلم سید عبدالله جزایری شوشتری 

از سال 932 ه.ق سران افشار حکومت شوشتر را در دست گرفته و شخصی بنام مهدیقلی

سلطان فرزند قنقرا سلطان حکومت شوشتر را در دست گرفت و به مدت ده سال حاکم آنجا بود تا

اینکه برادرش سوندر بیگ او را ضایع نموده و یک سال حکومت کرد و بعداز او کچل افشار دو سال

حاکم بود و از سال 945 ه. ق به بعد حکومت شوشتر به همین منوال دست بدست شد تا اینکه

از سال 986 ه. ق بعداز میر رشید الدین بن میر عبدالوهاب ، دهدار سلطان چند روزی حکومت را

در دست گرفت و سپس شاهوردی سلطان گندزلو به مدت یک سال وعلی سلطان پسر خلیل

خان افشار 3 سال و احمدسلطان افشار دو سال و خسروسلطان افشار نیز دوسال و شاهوردی

خان گندزلو به مدت هشت سال تا اینکه مراد آقای جلودار باشی آمده و اورا کشت .

 


طایفه کورحسنلوی افشار قیدار

پژوهش از :دکتر محمد خالقی مقدم

نشزیه موج بیداری  -شماره ۲۰۰--سه شنبه .-۲۵ آبان ماه ۱۳۸۹ -ص۶

.کتاب مرآه البلدان در ص 2292 خود در شهرستان قیدار زنجان از طایفه توحید لو افشار یاد می کند که برای ییلاق به کوه دمیر لو می آمدند (و دمیرلو به زبان ترکی کوه دارای آهن در غرب شهر زنجان است ) و یا ذکر می کند که آبادی چولجه در شهرستان قیدار مکان قشلاقی آنان بود. و یا از آبادی چهل گزی علیا و سفلی در شهرستان قیدار ، بعنوان دو محل قشلاق شاهسون افشار یاد می کند که"طایفه کور حسنلوی افشار " ان 15 هزار خانوار بودند و برای ییلاق به کوهساران فیض آباد در حومه ابهر و قانلی و چپقلو و غیره می رفتند. و نیز در ص 2314 از چهل منجیلی شهرستان قیدار بعنوان مکان قشلاقی طوایف کور حسنلوی افشار یاد می کند که به اراضی ییلاقی و کوهساران فیض آباد ابهر می رفتند . و یا در ص 2173 از آبادی چپقلو شهرستان قیدار بعنوان ملکی "ایلات شاهسون افشار بدرلو" یاد می کند . و هنوز هم در تقسیمات کنونی کشور در شهرستان قیدار ،دهستانی بنام دهستان "قشلاقات افشار"وجود دارد که در حوزه نزدیک به قزل اوزن قرار دارد که مکان جغرافیایی گرمسیر می باشد و محل کوچ  قشلاقی طوایف افشار بود و آبادی هائی بنام نریمان قشلاق ،باش قشلاق ،تازه قشلاق ،وکیل قشلاق و بیوک قشلاق و غیره دارد. و بعلاوه طوایف افشاری مزبور مکان های ییلاقی دیگری نیز داشتند و مثلاً کوه پنجه علی به ارتفاع 2812 متر در غرب قیدار و یاکوه بوتالی درجنوب ابهر است که برخی از شاخه های  رودخانه خررود از این کوه های ییلاقی آنها سرچشمه می گیرد . و کوه بوتالی در جنوب ابهر و شمال شرقی شهر قیدار به ارتفاع 2623 متر است و یا کوه زمانکه به ارتفاع 2522 متر و کوه گوی قرای در جنوب شهرهای هیدج و خرمدره و کوه قره  داغ و آق داغ به ارتفاع 2731 متر در جنوب شهر صائین قلعه زنجان و شمال شرقی شهر قیدار واقع است و از مکان های ییلاقی دیگر طوایف افشار بودند که کتاب مرآه البلدان در ص 2314 از پانزده هزار خانوار کور حسنلوی افشار قیدار یاد می کند. که برای ییلاقی به کوههای آق داغ و گوی قرای وکوه زمانکه می رفتند و در آبادیهای فیض آباد  (قفس آباد) و چپقلو و قانلی که در دامنه این رشته کوه هاست مستقر می شدند  و همچنین کتاب مرآه البلدان در ص 2173 از آبادی چپقلو که در دامنه این رشته کوه ها قرار دارد بحث می کند و از آن  ملکی "ایلات شاهسون افشار بدرلو"یاد می کند  و از قدیم هم قلعه هایی در اطراف آبادی قروه و در حومه ابهر و خرمدره و صائین قلعه قرار داشت که مورد استفاده ماد آتروپا تن و بعدها مورد استفاده "ترکان سلجوقی" و "سران طوایف افشار" بود ، نظیر قلعه مهم سرو جهان در جنوب شهر صائین قلعه کنونی زنجان و یا خود صائین قلعه که مغولها آنرا "قلعه قهود" می نامیدند . و برای غلبه بر آن و خارج ساختن آن از چنگ ترکان سلجوقی ،تقلای فراوانی کردند و یا قلعه حسن آباد در جنوب شهر ابهر و قلعه صنم کوه و قلعه حسینیه در شمال شهر هیدج و یا قلعه جوق در جنوب آبادی قروه ابهر و قره قلعه در شمال ابهر و یا مرآه البلدان در ص 2268 از آبادیهای دهستان دودانگه جنوب شرقی ابهر ، بعنوان منطقه ییلاقی طائفه اینانلو افشار یاد می کند. و یا در ص 2224 از آبادی چشین در جنوب کوه بوتالی ابهر بعنوان محال ییلاقی "طائفه اینانلو" یاد می کند  و یا در ص 2268 از آبادی چنگماس و یا آبادی چنگ الماس کنونی در جنوب کوه بوتالی ابهر به عنوان ییلاقات طائفه اینانلو افشار یاد می کند. و در دهستان قشلاقات افشار قیدار تیره هائی از ایل افشار به نام تیره های کچل الو ،کردلو ،کوشکانلو، محمدشاهلو ، محمدلو، مهدیلو ،ورمانلو، یاراحمدلو،یقین لو ساکن بوده و در منطقه سجاس ،نیز تیره دابانلو ساکن بوده و در حومه قیدار هم تیره های افشار شیخ لو ،دوراخلو و در دهستان بزینه رود نیز تیره های آغوزلو ،امیرلو و توزلو ،ساکن هستند.

اقوام افشار مزبور در دوره ی دولت نادر شاه بخشی از ارتش وی را تشکیل می دادند و بعد از مرگ او نیز به منطقه  قیدار مزبور بازگشتند و از قدیم مرکزیت خان نشین آن ده کرسف بوده که جهانشاه خان افشار و پدران او در آن ساکن بوده اند و اینجانب پژوهش مستقلی در مورد جهانشاه خان دارم و از جمله ناصرالدین شاه در ص 310 سفرنامه ی خود به این سواران افشار منطقه قیدار اشاره می کند و یا در کتب مختلف نیز به این افشارهای منطقه قیدار اشاره شده است و از جمله در ص 2114 جلد 3 منتظم ناصری به آنها اشاره می کند که سواره ی افشار زیر نظر سرتیپ جهانشاه خان بود و رئیس کل آن قرار داشت و میرزا محمد علی سررشته دار آن بود و میرزا موسی مشرف آن بود و نیز در ص 1246 جلد 3 منتظم ناصری از جماعت شاهسون افشار مزبور یاد می شود که ابواب جمعی آن با امین السلطان بود و ریاست آن با جهانشاه خان و بعلاوه ص 2090 جلد 3 منتظم ناصری به همین موضوع اشاره می کند و در صفحات دیگر نیز از این جماعت افشار یاد شده است.

 


تاريخ اجتماعي افشارهاي اوصانلوي زنجان

تاريخ اجتماعي افشارهاي اوصانلوي زنجان ـ دكتر محمد خالقي مقدم ـ ماهنامه فرهنگي ،اجتماعي بايرام ـ سال دوم ، شماره 17 ـ  اسفند  1387 ـ ص 5

 

یکی از شاخه های مهم ایل افشار ترک ایران، شاخۀ افشارهای اوصانلوست که یکی از طوایف عمده افشار استان زنجان به شمار می رفت. بخشی از این طایفه هم در منطقه خوار سمنان ( یعنی شمال گرمسار) زندگی می کردند. اصولاً در منطقه استان زنجان و نواحی مرکزی آن، دو شاخه عمده از افشارهای ترک ایرلو و افشارهای ترک اوصانلو به سر می بردند. مولف تاریخ عالم آرای عباسی» در جلد اول، صفحه 520 در واقعه درگیریهای میان  شاه عباس اول و ایل مهم افشار در دوره صفویه، ذکر می کند که شاه عباس امر نمودند و جمعی را بر سر ایل اصانلو و ایرلوی افشار فرستادند و غارت و تاراج کردند.بررسی های تاریخی نشان می دهد که شاخه اوصانلوی زنجان بیشتر در دهات غرب سلطانیه و تا محدودۀ رودخانه سجاسرود و . زندگی می کردند و بعدا تعدادی هم به منطقه اطراف قیزیل اوزن و اوریاد رفتند و تعدادی نیز در شهر زنجان ساکن شده بودند. بعد از مرگ نادرشاه جنگ خشن مابین دو دسته طوایف افشار ایران که پایه گذار این دولت بودند، به سرکردگی عادلشاه افشار و ابراهیم خان افشار( برادرش) که خواهان انتقام خون نادر از عادل شاه بود، در منطقه و حوزه دهات آنان اتفاق افتاد که مابین زنجان و سلطانیه قرار داشت و در ناحیه ای به سمان ارخی» اتفاق افتاد و به جنگ سمان ارخی» در کتابهای مختلف اشاره شده است. از جمله در صفحه 27 کتاب مجمل السلطانیه» و یا ص 16 کتاب شرح حال رجال ایران و یا  ص 426 کتاب اکسیرالتواریخ و یا  کتابهای دیگر.در حومه سلطانیه، از تیره های مختلف اوصانلوی افشار زنجان می توان از تیره های ساریجالو، بزغشلو و یعقوبلو ( در روستای گؤزلدره ) و تیره مهر لو ( در آباده بناب) و تیره پناهلوها ( در روستای ذاکر ) و تیره های سلمانلو و غیره را می توان نام برد.بعد از مرگ نادر در منطقه زنجان، عموما خوانین افشارهای ایرلو حکومت می کردند که در ارتش نادر صاحب منصب بودند و از جمله موسی خان افشار ایرلو که سرپرست نگهبانان نادر و قاتل او بود و یا برادرش امیر گونه خان ایرلو بود که در دوره زندیه قدرت زیادی داشت و یا در دوره کریم خان زند ذولفقارخان افشار ایرلو و علی خان افشار ایرلو بودند که به قدرت رسیدند و با سرکوب آنان به وسیله دولت های زندیه و قاجاریه، در دوره قدرت آقامحمد خان قدرت خانهاى ايرلوي افشار در زنجان به پايان رسيد و سپس عبدالله خان افشار اوصانلو به وسيله آقا محمد خان قاجار سردسته اقوام عشاير منطقه خمسه گرديد. كتاب احسن التواريخ ( تاريخ محمدي) در سال 1212 هجري، در صفحه 306 ذكر مى كند كه چگونه عبدالله خان افشار اوصانلو حاكم خمسه با گروهي از سمت طارم به ياري آقا محمد خان و به طرف شمال مي رود و يا در صفحه 266 كتاب مزبور آمده است كه وقتی آقامحمدخان به سلطانيه آمد؛ چون آن حضرت به شكار ميل بسيار داشتند، از خمسه، عبدالله خان خمسه اي ( سردسته اوصانلوها ) با پنج هزار كس از كسان ركابي را مآمور ساختند كه از سامان زنجان، شكارها به جرگه سلطانيه گرد آورند و مآمورين معمول و شكار بسيار از هر نوع در چمن سلطانيه مجتمع و صيد فرمودند. همچنین در صفحه 240 كتاب مزبور می خوانیم كه چگونه آقا محمد خان قاجار در سال 1207 هجرى، عبدالله خان اوصانلو – حاكم خمسه – و على همت خان كليايى و عسگرخان افشار اورومى را كه سركردگان جيوش ركابى بودند از اصفهان به آذربايجان مآمور ساختند. در صفحه 65 كتاب دارالعرفان خمسه » نيز آمده است كه چگونه آقا محمد خان قاجار  بعد از آنكه علي خان افشار ايرلوي خمسه را كه به مخالفت با او پرداخته بود با حيله و نيرنگ كور مي كند و سپس قدرت را از ايل افشار ايرلو گرفته و عاليجاه عبدالله خان اوصانلو را به حكومت محال خمسه می فرستد و حسب الحكم خاقان فريدون اقتدار وارد دارالعرفان خمسه شده و در آن محال به كامرانى حكومت كرده و حاكم بالكل محال خمسه شد.  همان کتاب در صفحه 66  ذكر مى كند كه چگونه عاليجاه عبدالله خان اوصانلو كه حاكم خمسه شده بود؛ زرگرباشى از اويماق ( يعني ايل) مقدم را از نديمان خود كرده و بعلاوه در زنجان به كرت بندى قنوات و كاريزهاي بلده زنجان اقدام کرده تا  ميرابان آن را نظافت كرده و عارى از كثافت كردند و عمارتى نو در آن مواضع فرمودند و بر زنجانچايى » كه همان زنجان رود باشد؛ بند آبهايى مستحكم ساختند و ديگر آنكه قدغن(یعنی دستور) فرمودند؛ پلى بر روى آن نهر در غايت استحكام ساخته و پرداخته شود و بعلاوه جهت اهالى محله هاى پايين زنجان و محله ديوانگان و محله حسينيه زنجان، جويهاى باريك از آب رودخانه كشاندند و در خانه هاى خويش چاههايى حفر كردند و خوانين اوصانلو را در محلات شهر روزانه و شبانه به سرپرستى نشاند. نویسنده در صفحه 67 كتاب دارالعرفان همچنین ذكر مى كند که چگونه وقتى آقامحمد خان به سلطانيه آمد و اين خبر به عاليجاه عبدالله خان مذكور رسيد با معدودى از ملازمان روانه خيام گردون احتشام شده و قدغن فرمودند تا غلامان و نوكران مسكون در بلده زنجان، شهر را آذين بندي كرده و شيشه نبات و بساط چراغانى به وجوه احسن و اكمل به عمل آوردند و سپس مدتي بعد هر دو از دروازه قزوين - زنجان وارد شهر شده و استقبال از آقامحمد خان به عمل آمد. صفحه 68 كتاب مزبور اضافه مى كند؛ بعد از آنكه آقامحمدخان روانه تهران شد، عبدالله خان اوصانلو به جانب شهر زنجان انتهاض فرموده و جهت آنكه راه و طريق خوانين سلف را احياء فرمايد؛ حسب الامر پادشاه فريدون اقتدار، همت بر عمارت بازار بلده كرد. اين امر نشان مي دهد شكل گيري بازار جديد زنجان در دوره آقامحمدخان و در سال 1207 هجرى به وسيله عبدالله خان اوصانلو شروع شده بود و بعد از او در سالهاي مابين 1224 الى 1243 هجرى توسط عبدالله ميرزا قاجار تكميل شده است و بعلاوه كتاب مزبور ذكر مى كند كه چگونه عبدالله خان اوصانلو در كويها و اسواق شهر زنجان افرادى را معين كرد تا داد و ستد را كنترل كنند و مانع احتكار شوند و بعد از مرگ آقامحمدخان، عبدالله خان افشار اوصانلو نظير خوانين سابق افشار زنجان براى احياى دوباره دولت افشاريه سابق ادعاى سلطنت كرد. كتاب رستم التواريخ ( صفحه 425 ) به اين امر اشاره دارد و يا در صفحات 123 و 277 و 352 كتاب منتظم ناصرى و يا در صفحه 98 كتاب ناسخ التواريخ به وى اشاره شده است و احتمالاَ بعد از كور شدن عبدالله خان اوصانلوى افشار زنجان به دست شاه قاجاريه، نيابت حكومت خود را در محال خمسه به محمد سليم قاراسانلو داده بود و به قول صفحه 71 كتاب دارالعرفان خمسه، عبدالله خان افشار اوصانلو در سال 1216 هجرى ( چند سال بعد از آقامحمد خان) به عالم آخرت ارتحال فرمود و ذكرى از آن والاه جاه نشد و بقيه طوايف اوصانلو متفرق شده و در كرانه هاي رود قزل اوزن و اورياد پراكنده شدند و بعلاوه صفحه 273 كتاب تاريخ جنگ هاي ايران و روس ذكر مي كند كه چگونه در دوره فتحعلي شاه، طايفه افشارهاي اوصانلوى زنجان در جنگ ايران و روس شركت داشتند و بعلاوه در دوره ناصرالدين شاه هم در صفحه 1527 كتاب رومه خاطرات عين السلطنه ذكر مى كند در سال 1319 که نويسنده مزبور وقتي از دهات منطقه سجاسرود در جنوب سلطانيه مي گذشت و در محدوده دهات جوزك و خان تيمور، قاسم خان اوصانلو و محمد خان اوصانلو در آنجا به استقبال او آمدند و بعلاوه كتاب مرآت بلدان ذكر مي كند كه چگونه ناصرالدين شاه از 250 سوار اوصانلوى خمسه كه اسب همه را داغ كرده بودند و جمعي آن را مواجب داده بودند، در كمال خوبى سان ديدند و نيز كتاب منتظم ناصرى در صفحه 521 جلد اول خود از جماعت شاهسونهاي افشار اوصانلوى زنجان و عزيزالله خان صارم الملك سرتيب دوم آنها و حاجى لطف الله خان اوصانلو سرتيب سوم آنها ذكر به ميان مي آورد.

صفحه 522 جلد اول كتاب منتظم ناصرى از حاجى جعفر قلي خان كه سرهنگي جماعت اوصانلو را در ابواب جمعي امين السلطان در زنجان برعهده داشت، ياد مي كند و يا صفحه 2091 جلد دوم منتظم ناصري و صفحه 553 جلد يك منتظم ناصري و صفحه 1245 جلد سوم اين كتاب و نيز صفحه 520 جلد اول همين كتاب از حسن خان اوصانلو كه از سركردگان افشار اوصانلو بودند نام مي برد. همچنین صفحه 553 كتاب زندگاني من » از بيان الدوله اوصانلوها ( در اين دوره تاريخى قاجاريه ) ياد مي كند كه شورش بر عليه دولت كرده بودند و براى برگشتن به سمت طرفداران دولت، شرايطي بالمره مشخص كرده بودند. در صفحه 88 كتاب خاطرات و اسناد حسين قلي خان از ميرزا هاشم خان افشار اوصانلو در زنجان نام برده می شود و در اين باره مي نويسد: خالصه اى كه در حساب عين السلطنه است در تصرف ميرزاهاشم خان تفنگدار اوصانلو بود و از نقد و جنس هر چه وصول شده بود، خورده و براى عين السلطنه حساب تراشي كرده بود و ديگر آبادى در خالصجات ( دولتى ) باقى نگداشته بود.

از آخرين سران ايل افشار مي توان از برخى خوانين كوچك آنان نام برد كه در دوره فرقه دموكرات در زنجان در مقابل قدرت ذوالفقاريها به فرقه دموكرات پيوسته بودند كه در كتابهاي تاريخي فرقه دموكرات به اسامى بعضى از آنها اشاره شده است. از آخرين بقاياى خوانين اوصانلوى افشار در زنجان، امير اشجع بود كه در محدوده محله سرچشمه زنجان زندگي مى كرد و قسمتى ديگر از طايفه افشار اوصانلو همان طورى كه ذكر كرديم در منطقه خوار سمنان زندگي مي كردند كه امروزه آنجا را شهرستان گرمسار مي گويند. نویسنده كتاب نگاهي به گرمسار» در صفحات 374 - 377 از آنان در دوره مشروطيت و دو دسته شدنشان بر اثر پديده مشروطيت ياد مي كند. در دوره ناصرالدين شاه سر دسته افشارهاي اوصانلوي منطقه خوار، سيف الله خان اوصانلو بود و كتاب مطلع الشمس نيز به او اشاره دارد که جعفرخان افشار اوصانلو از فرزندان او به حساب مى آمد که بعد از پديده مشروطيت و در دوره محمدعلي شاه برخى از افراد افشار منطقه خوار به طرفداري از او پرداختند؛ نظير رشيد السلطان اوصانلو كه به طرفدارى از شاه در مقابل مشروطه خواهان پرداخت و برعكس پسر عم او آق خان اوصانلو هم به طرفداري از مشروطيت به مقابله او پرداخت و بين دو دسته آنان درگيريهايى به وجود آمد. اين شاخه از افشارهاي اوصانلو امروزه در منطقه خوار و فرحرود و قازان چايى از توابع

( دو بلوك ) فيروزكوه و برخى از دهات  نظير وشتان و برخى ديگر در دهات دره حبله رود و كبوتر دره و بن كوه و و دهات ور و قريه ارجمند و دواب و علي آباد و برخى نيز تا محدوده هاى نزديك پيشواى ورامين زندگي مي كنند.

تذكر: ( رعايت حقوق مولف و نشريه بایرام اام قانونى و شرعى است)

 


ايلات و عشاير استان كرمان : عبارتند از افشار، بچاقچي، پشت كوهي، راييني، لري، آيينه‌اي، خراساني، ميمندي، لردكوه پنجي، غربا، قرايي، گودري، مهني، جاويدان، كچمي، آسيابر، راهي پارچي، جبال بارزي، جرجندي، شهيكي، جلالي، رودباري، هوت، سرحدي، ورمشكي، نوشادي، بزسفيد، سرحدي، شهرياري، پشموكي، لر، طياري، مارزي، نمدادي، جازي، كماچي، سليماني، مولايي، توريكي. ايل بچاقچي يكي از بزرگترين و معروف ترين ايلهاي شهرستان سيرجان از توابع كرمان است كه مردم آن دركوهستان چهارگنبد و روستاهاي بلورد و كهن شهر سكونت دارند. - وجه تسميه و سابقه تاريخي ظاهراً واژه بچاقچي يا بوچاقچي در گويش تركي از دو بهر بوچاق» يعني چاقو، كارد و سرنيزه و پسوند چي» تشكيل شده است. بنابراين بوچاقچي معني نيزه گذار و دشنه دار را مي‌دهد. از آنجا كه عشاير بچاقچي از آذربايجان به منطقه كرمان مهاجرت كرده‌اند و مردمي جنگجو و سلحشور هستند مي‌توان اين وجه تسميه را از نظر روحيه اين افراد صحيح تر دانست. گرچه برخي نيز بر اين باورند كه نام اين ايل را از واژه بوچاق به معني عسل گرفته‌اند. بنابر روايات ريش سفيدان و مطلعان ايل بچاقچي، نادرشاه افشار اين ايل را از قره داغ آذربايجان به سرزمين كرمان كوچانيده است. در اواخر حكومت قاجاريه رئيس ايل بچاقچي، اسفنديارخان بود كه در زمان حكومت آصف الدوله (1315هـ.ق 97 م) سيرجان را تسخير كرد. آخرين فعاليت اين ايل در جنگ جهاني اول (1914-19م) و هنگام حمله انگليسيان و اشغال ايران است. حسين خان شجاع پور پسر اسفنديار خان كه از افراد نامي ايل بچاقچي و موثر در تاريخ كرمان بود در سال 1333هـ.ق (1914 م) آلمانيان مقيم كرمان را ربود ومدتها با قواي گر انگليسي جنگيد. - سردسير و گرمسير منطقه سردسير ايل بچاقچي در گذشته، ارتفاعات چهار گنبد و بلورد و گرمسيرشان عين البقر و مراتع پيرامون آن بوده است. - نظام سنتي ايلي و ساخت قدرت ايل بچاقچي از تعدادي طايفه، هر طايفه از چند تيره، هر تيره از تعدادي ايشوم (eysum) و هرايشوم از چندين خانوار تشكيل مي‌شده است. بنابراين نظام سنتي ايلي از بزرگترين واحد تا كوچك ترين آن از اين قرار بوده است: ايل، طايفه، تيره، ايشوم و خانوار. ايشوم تركيب ثابتي ندارد و معمولاً تعدادي خانوار با توافق هم تشكيل يك ايشوم را مي‌دهند، از اين رو به اصطلاح خودشان، خانوارهاي يك ايشوم با يكديگر شريك رمه هستند. اين خانوارها ممكن است با هم خويشاوند باشند يا اينكه نسبتي نداشته باشند، به هر حال يك خانوار عضو ايشوم مي‌تواند در پايان سال دامداري (آخر بهار) به علت به توافق نرسيدن با خانوارهاي ديگر از ايشوم جدا و به ايشوم ديگري ملحق شود. خانواده در ايشوم هسته‌اي و استقلال نسبي دارد. اما هر خانواده با ديگر خانواده‌هاي عضو ايشوم در همه كارها، همبستگي اجتماعي دارد. امور اجتماعي و توليدي ايشوم اغلب به صورت تعاوني وبا كمك يكديگر انجام مي‌گيرد. درگذشته در راس تمام ايل يك خان (ايلخان) قرار داشت. در حال حاضر هر طايفه يك خان و هر تيره يك ريش سفيد و هر ايشوم يك نفر سر ايشوم دارد. هر ايشوم در كار خود استقلال دارد و اطاعت از دستورها و توصيه‌هاي ريش سفيدان فقط به خاطر احترام به آنان است و ايشان جز در موارد خاصي همانند ميانجي گري و حل اختلافات نقش ويژه‌اي در تصميم گيريها ندارد. ساخت اجتماعي شبكه قدرت ايل ايلخان طايفه كلانتر (خان) تيره كدخدا (ريش سفيد) ايشوم سرايشوم خانوار رئيس خانوار - طايفه‌هاي ايل بچاقچي ايل بچاقچي از طوايف: انكلوييه، گوهرديپو، شول، ارشلو، عباسلو، سوخته چالي، سارسعدلو، خروس لو (Xoroslu)، پوررضا قلي و اميني تشكيل شده است.

اقتصاد ايل بچاقچي :

الف) دامداري با اين كه مردم ايل بچاقچي يكجانشين شده‌اند اما هنوز از طريق دامداري و قالي بافي امرار معاش مي‌كنند و درآمد آنان از اين راه است. بيشتر خانواده‌هاي بچاقچي حداقل ده تا پانزده گوسفند و بز و يك يا چند گاو دارند. محصولات دامي اين ايل علاوه بر تامين نياز خانواده، جنبه كالايي نيز دارد و بيشتر پيله وران و مغازه داران محلي به بازار سيرجان عرضه مي‌كنند. فراورده‌هاي دامي آنان عبارتند از: پشم، كرك، مو، پوست، ماست، كره، روغن، دوغ، كشك، پنير، ترف، (قره قوروت)، لور. در زير به مراحل مختلف مربوط به دامداري در ايل بچاقچي اشاره مي‌شود. 1- آميزش و باروري دامها چوپان هر رمه در اوايل فصل تابستان و به اصطلاح خودشان نوبهار» قوچها و بزهاي نر را از گله جدا و در اواخر تيرماه يا 120 بهار» دوباره آنها را وارد گله مي‌كند. بدين ترتيب زمان باروري دامها و بالاخره زايش آنها هماهنگ مي‌شود. يعني دامها در هنگامي مي‌زايند كه سرماي هوا كاهش يافته است و رو به گرمي مي‌رود. 2- دروش (dorus) دروش، نشاني است كه براي مشخص شدن دامهاي افراد مختلف بر روي گوش حيوان به وجود مي آورند. دروش برحسب بريدگي، نامهاي گوناگوني دارد. مثلاً اگر قسمتي از گوش بريده شود به آن برگه گوش مي‌گويند، چنانچه به كنار گوش بريده شود، كاربر و اگر وسط گوش چاك داده شود، چارگوش ناميده مي‌شود. گاه براي علامت گذاري و شناسايي دامها از داغ كردن استفاده مي‌كنند. در واقع دروش يا داغ در حكم سند مالكيت افراد بر دامهاست. 3- چوپان چوپان براساس قراردادي كه با صاحب گوسفندان دارد، رمه را در سردسير و گرمسير مي‌چراند. در اول تابستان با چوپان قرارداد مي‌بندد. مزد چوپان به صورت نقدي و جنسي پرداخت مي‌شود. وسايل چوپان عبارتند از كوله پشتي، چوب دستي، مشك و غيره. ب) كشاورزي در ايل بچاقچي زراعت غلات شغل جنبي آنان را تشكيل مي‌دهد و تا اندازه‌اي پاسخگوي نياز دروني عشاير بچاقچي است و به عبارت ديگر در حد رفع نياز خود (در حد خود مصرفي) به زراعت مي‌پردازند. محصولات كشاورزي آنان: گندم، جو و مقداري علوفه براي تغذيه دام هاست. در بعضي روستاها مانند بلورد، كشاورزي بيشتر بر باغداري متكي است. درختان به، بادام، گردو، زردآلو، سيب و آلبالو در باغهاي اين ناحيه به چشم مي‌خورند، محصولات آنها اغلب بيش از حد نياز مردم است كه به بازار سيرجان عرضه مي‌شود. پ) صنايع دستي صنايع دستي از نوع ريسندگي و بافندگي يكي از اشتغالات عشاير بچاقچي است. دستبافت‌هاي مردم اين ايل بسيار مرغوب و شهره است. در ميان بچاقچيان علاوه بر قالي و قاليچه، بافتن جاجيم، گليم، خورجين، پلاس، چنته، شيريكي، نمدكان، قاشق دان، مفرش، آيينه دان و ديگر اشياي موردنياز زندگي چادرنشيني و همچنين اشياي زينتي از اين قبيل هميشه معمول بوده است. قالي و قاليچه بافي مهم ترين هنر دستي و پس از دامپروري عمده ترين منبع درآمد خانواده‌هاست. - ويژگيهاي قومي الف) نژاد، زبان، دين مردم ايل بچاقچي اصلاً ترك و زبان آنان تركي است، ولي به علت ارتباط با مردم روستاها و عشاير فارسي زبان، واژه‌ها و تركيبات فارسي در گويش ايشان نفوذ كرده است. مردم اين ايل علاوه بر گفت و گوهاي روزمره در كارهاي زراعت و حتي در صنايع دستي از اصطلاحات فارسي استفاده مي‌كنند. عشاير بچاقچي پيرو دين اسلام و مذهب شيعه اثني عشري هستند.

ب) اعياد و جشنها در عيد نوروز همه اعم از زن و مرد لباس نو مي‌پوشند و بانوان خود را به زيورآلات زينت مي‌دهند. در اين روز بهترين و لذيذترين غذاها را طبخ مي‌كنند و مي‌خورند. در روز عيد قربان، گوسفند يك ساله قرباني مي‌كنند. اولا و نزديكان براي عرض تبريك و تهنيت به خانه‌هاي يكديگر مي‌روند. در روز عيدفطر بعد از اداي زكوه فطر، كليه روزه داران در ساعت 8 صبح در مسجد و اگر نباشد در منزل كدخدا و ريش سفيدان ايل، اجتماع مي‌كنند و به صورت جماعت و اقتدا به يك نفر امام كه در زمره علما و فضلا به شمار مي‌رود نماز عيد را مي‌خوانند. پ) خواستگاري و عروسي پدر پسر يك نفر از بزرگان ايل را به خانه دختر مي‌فرستد تا از دختر او خواستگاري كند. در صورت موافقت، خانواده پسر يك دست لباس، با يك انگشتر به عنوان نشانه براي دختر مي‌فرستند. در زمان مناسب و با توافق طرفين در منزل پدر دختر جلسه عقدكنان تشكيل مي‌شود. ميزان صداق كه طلا، نقره، زمين، شتر و غيره است تعيين و در عقد نامه ثبت صيغه عقد جاري مي‌شود و ازآن پس عروس از لحاظ حفظ شئون اجتماعي و ايلي تا هنگامي كه مراسم زفاف به عمل نيامده خود را از داماد پنهان ميكند. پس از عقد، جشن عروسي برپا مي‌شود. آخرين روز عروسي همه مردم ايل را دعوت و در اين جشن مراسم شتردواني و تيراندازي را اجرا مي‌كنند. بدين ترتيب كه شاخه بلندي از چوب به نام طراده» در زميني فرو مي‌كنند و سرآن سكه طلا يا پول نقره و غيره مي آويزند. ميهمانان يكي پس از ديگري تيراندازي مي‌كنند هر كس برنده شد سكه‌ها به وي تعلق مي‌گيرد. در اين هنگام سلماني، سروصورت داماد را اصلاح مي‌كند. ن طايفه نيز به سروصورت وي نقل مي‌پاشند و شادي مي‌كنند. سپس داماد را سوار شتر مي‌كنند و باهلهله و شادي به حمام يا كنار آب رودخانه يا چشمه مي‌برند. پس از استحمام مجدداً كاروان به سمت عروس به راه مي افتد. در اين هنگام عمل سرابي يا به اصطلاح محلي بخشيدن اغنام و احشام و زمين از طرف پدر عروس به داماد صورت مي‌گيرد. طلاق به ندرت اتفاق مي‌افتد و در صورت اجبار طبق مقررات مذهبي انجام مي گيرد. ت) نوزاد اول در شب شش تولد نوزاد دختر يا پسر جشني برپا و كودكان پسر 3 تا هفت ساله را ختنه مي‌كنند و جشن باشكوهي برپا مي‌دارند.

ث) فوت و مراسم تدفين چنانچه يكي از افراد ايل فوت شود همه مردم ايل اعم از بستگان، آشنايان و غيره براي عرض تسليت به خانواده متوفي حاضر مي‌شوند و كسان فرد فوت شده از آنان پذيرايي به عمل مي آورند. تا چهل روز نزديكان متوفي در غم و اندوه هستندو حق شادي ندارند و تا چهار ماه نيز عزادار خواهند بود تا عمل خاك بندي در پايان چهار ماه بر سر مزار متوفي انجام گيرد.

 ج) برخي از باورهاي عشاير بچاقچي

- اگر باران نبارد، عروسكي پارچه‌اي به نام گشنيز و يا شابارون درست مي‌كنند و در كوچه‌ها يا در ميان چادرها مي‌گردانند.

- مردم بچاقچي بر اين عقيده اند كه شير گوسفند وبزمال خواجه خضر است از اين رو در روز چهلم بهار به خال كوه پاريز مي روند و با همه شير آن روز رمه، آش شير مي پزند و به عنوان نذر خواجه به مردم مي دهند.

- اولين روزي كه گوسفند را به كوه مي برند آن را از زير قرآن و از ميان دو كپه آتش و دود اسپند عبور مي دهند و دوشيزه‌اي به دنبال رمه، آب مي پاشد.

 - هنگامي كه ن، نان مي پزند و يا از كره روغن مي گيرند نبايد مردان حضور داشته باشند.

- اگر وضع جوي منطقه مناسب نباشد كوچ را آغاز مي كنند ولي اگر در حال كوچ باشند اشكالي ندارد.

- در موقع برداشتن محصولات غلات، سنگي كه آن را سنگ خواجه خضر مي گويند در زير خرمن گندم يا جو مي گذارند و براين باورند كه اين سنگ سبب بركت خرمن مي‌شود.

- خون گوسفند قرباني را برروي زمين نمي ريزند و آنرا به ديوار آفتاب دار مي پاشند. ايل افشار در زمان سلطنت شاه طهماسب صفوي به سرزمين كرمان كوچانيده شد. مردم اين ايل در بخش جنوبي منطقه وسيعي كه از جنوب غربي رفسنجان در جهت جنوب شرقي تا جاده كرمان – بم امتداد دارد، زندگي مي كنند و مركز دادوستد آنان شهر بافت است. احمدعلي خان وزيري كرماني مي گويد: افشار، عمده ايلات كرمان است. ترك زبانند. قشلاق آنها بلوك ارزوييه و ييلاق آنها بلوك اقطاع است. به شجاعت سواره و پياده اين قبيله در كرمان نيست. تقريباً هزار خانوارند و سيصد سوار خوب و هفتصد تفنگچي پر دل دارند، جنگ با چماق و شش پر را بهتر از ايلات فارسي مي‌نمايند. اسامي طوايف آنها به نظر نامه نگار از اين قرار است: علي قرلو و اشرف لو و قاسملو و پيرمرادلو و ره درازلو و حيدر محمد شاهلو وآمويي و ميرجاني و جان قلي اشاقي و فارسي مران وصفي قلي اولادي و ساربان. هر قبيله رئيسي دارد و آن را سلطان گويند. محمدعلي خان سديد السلطنه در سفرنامه خود درباره طوايف افشار چنين مي نويسد:

طوايف اين ايل عبارتند از: حمزه لو، قاسم اولادي، جلال لو، آل كسوا، زرگر، صفي قلي اولادي. تيره هاي مستقل ايل افشار از اين قرارند: پورممشالو، پيرمرادلو، آقاجان لو، ولیپور، قرايي، ميرحسيني، فارسي مدان، ميرجاني، قره قويونلو، قره گزلو، گندزلو،حمزه خاني، برآوردي، عمويي، غنچه‌اي، صادقي، راييني، شهسواري، جامعه بزرگي، مرادي، ساوندر، خبري. ايل لك ايل لك در حدود سال 1100 شمسي (265 سال پيش) از منطقه فارس به كرمان مهاجرت كرد. اين ايل يكي از نژادهاي اصيل و خالص ايراني است. سردسير ايل لك، ناحيه بزنجان و گرمسير آنان دولت آباد است. مردم اين ايل از طريق دامداري، زراعت، شترداري و صنايع دستي مانند قاليچه و قالي امرار معاش مي كنند. دين ايشان اسلام و مذهب آنان شيعه است. طوايف اين ايل عبارتند از: لك، سرگداري، كوچك خاني، مهمني، سلطان شيخ، عرب سلغار. ايل جبال بارزي بخش جبال بارز از توابع شهرستان جيرفت است و ارتفاعاتي دارد كه از شمال به جنوب كشيده شده است و شهرستان‌هاي بم و جيرفت در قسمت شمال و جنوب آن قرار گرفته‌اند و عشاير سلحشور ايل جبال بارز در اين ناحيه زندگي مي‌كنند. - وجه تسميه وسوابق تاريخي وجه نامگذاري قوم بارز را مي توان از ريشه برازوبرز، تصور نمود كه به معني بلندي و كوه است. اما با توجه به اعتقادات مردم اين ايل و همچنين جنگجويي و سلحشوري و روحيه ايلي آنان شايد بتوان اصل آن را از واژه پهلوي بئيرزد» (bairazd) دانست كه در بند هشت به معني برانگيزنده و جنگ آمده است. از انجا كه واژه بئيرزد، درست صورت تلفظ بارزد berizd بهرزد bairazd» مي تواند باشد كه نام اصلي قوم بارز ضبط شده است. استرنج مي‌گويد: در شرق جيرفت جبال بارز واقع است كه در قرن چهارم از جنگل‌هاي انبوه پوشيده بود و در زمان فتوحات اسلامي مجوسيان آنجا را پناهگاه خود قرار داده بودند تا از آسيب لشكرياني كه خلفاي اموي به سركوبي آنها مي فرستادند محفوظ بمانند و فقط پادشاهان صفاري توانستند آن ناحيه را مسخر و اهالي را تابع اسلام سازند. معزالدوله احمد ديلمي نيز براي سركوبي عشاير بارز به آنجا لشكر كشيده اما در اين نبرد شكست خورده است. ملك قاور سلجوقي (422-466هـ.ق 1050 -1037م) با قوم بارز جنگيده و آنان را قلع و قمع كرده است. مردم اين ايل با اتابكان فارس نيز زد و خوردهايي كرده اند و سركوب شده اند. - قلمرو، سردسير و گرمسير مردم ايل جبال بارز، سرزمين خود را به 3 ناحيه مجزا به نامهاي مسكون، امجزو گاوكان تقسيم و براي هر يك از اين نواحي يكي از افراد لايق و مورد اعتماد ايل را به عنوان ريش سفيد و بزرگ انتخاب كرده‌اند و از دستورهاي او اطاعت مي‌كنند. منطقه سردسير اين ايل مسكون» و گرمسير آنان گاوكان» است ناحيه امجز» نيز ييلاق خانهاي جبال بارز است. - طوايف ايل جباري بارزي طايفه‌هاي اين ايل عبارتند از: ملايي، سنجري، محمودي، بيدمشكي، جعفري، رشيد، ميجاني، ميرشكاري، سرحدي، پورجمعه، دريني. - اخلاق، عادات و دين عشاير جبال بارز مردمي سلحشور، دلير، متدين و مهمان نوازند. در تيراندازي مهارت دارند و عموماً صاحب تفنگ هستند و به شكارآهو، كبك و غيره مي پردازند. همه آنها پيرو دين اسلام و مذهب شيعه اثني عشري هستند. - مراسم ازدواج پسرودختر يكديگر را مي پسندند. پدر پسر با پدر دختر مذاكره مي كند و چند روز بعد شخص ديگري را به خانه پدر دختر مي فرستد. معمولاً موافقت در دفعه اول و دوم را عيب مي دانند. پدر و مادر پسر هدايايي براي عروس مي برند و ميزان صداق، هزينه و مدت جشن عروسي در جلسه‌اي تعيين مي شود. چند روز بعد از خريد لباس و لوازم ضروري، خانواده داماد چادرهاي خود را جمع و در نزديك خانه پدر عروس برپا مي‌كنند. از اين تاريخ جشن عروسي شروع مي شود. افراد دعوت شده يكي پس از ديگري سوار بر اسب و شليك كنان به محل جشن مي آيند. هنگام شب جوانان و مردان به دور خرمني از آتش مشغول رقص چوب مي شوند. عقدنامه در محل منعقد و يا به دست پيكي به شهر فرستاده مي شود تا رئيس محضر مقيم شهر آن را مهر كند. جشن حدود 10-15 روز به طول مي انجامد. بالاخره روز آخر پلاس و لوازم گرم كردن آب را به كنار رودخانه مي برند و مردان و ن شادي كنان داماد را سوار بر اسب به محل چادر مي برند. عده‌اي داماد را به داخل چادر مي برند، بدن او را مي‌شويند و لباسهاي نو و مخصوص عروسي به تن او مي كنند. سپس وي سوار اسب مي شود و همگي را جفت مي‌كنند. در بين راه داماد را به زيارتگاهي كه معمولاً بالاي كوه قرار دارد مي‌برند. سپس داماد را در كلبه‌اي كه اطراف و سقف آن با چوب پوشيده شده است بر تشكي كه به اصطلاح محلي تخت» ناميده مي‌شود مي‌نشانند و مردان هم پيرامون او مي‌نشينند و مدعوين هر كدام با توجه به وضع مالي خود پولي به عنوان كمك در دستمالي كه در وسط پهن شده به سوي داماد مي اندازند و يكي از مردان مبلغ پرداختي ونام پرداخت كننده را در كاغذي يادداشت مي كند. حدود ساعت 3 بعد از نيمه شب داماد را با شكوه خاصي به چادر عروس مي برند و عروس طوري در كنار داماد مي نشيند كه قسمتي از چادر سرش برروي زمين و در جلوي داماد پهن شود.ملاي ايل، مهر و تسبيحي روي چادر عروس مي گذارد و داماد به توصيه ملا برروي چادر عروس دو ركعت نماز به جا مي آورد. جشن پايان مي يابد و فرداي آن شب مردم ايل به عروس و داماد مبارك باد مي گويند و پراكنده مي شوند. - عزاداري هنگامي كه كسي از مردم ايل جبال بارز فوت مي كند همه مردم ايل جمع مي شوند و در مراسم تغسيل و تدفين شركت مي كنند و پس از صرف ناهار به خانه‌هاي خود بر مي گردند. اولين پنجشنبه‌اي كه فرا مي‌رسد مرد و زن جمع مي شوند وبه گورستان مي روند و پس از خواندن فاتحه بر مي گردند. - بيماري اگر كسي از آنان بيمار شود، بلافاصله عده‌اي زن و مرد به عيادت او مي‌آيند و از گياهان دارويي كه در آن ناحيه به حد وفور يافت مي شود مي جوشانند و به مريض مي خورانند و يك نفر بالاي سر بيمار مي نشيند و با صداي بلند دعاي جوشن كبير مي خواند. اغلب به دست بيمار يك دسته پونه مي دهند كه ببويد. ايل مهني (Mehni) مهني از ايالات قديمي كرمان است و در گذشته، اين ايل كوفج» بوده كه در بخش ساردوييه پراكنده‌اند. ييلاق آنان نحايه رودبار و قشلاقشان پيرامون جيرفت و اسفندقه است. عشاير مهني مردمي سلحشور و جنگجو بوده‌اند. معزالدوله ديلمي براي سركوب آنان لشكركشي كرد ولي از اين ايل شكست خورد. ملك قاورد سلجوقي نيز باآنان جنگيد اما فقط با حيله توانست مردم ايل مهني را سركوب و روساي ايل را دستگير كند. در دوران حكومت عباس خان جوانشير (حاكم كرمان) ميرزا اسدالله خان پسر ميرزا جبار مامور دستگيري رئيس ايل مهني شد. پس از چند روز زد و خورد بالاخره ملامحمد حسن، ملاابوالقاسم، قاسم شيخ و ظهر علي كه از كلانتران معتبر ايل بودند فتحعلي خان را كه رئيس قبيله بود ( در سال 1259 هـ.ق) دستگيركردند و به ميرزا اسدالله خان سپردند. فتحعلي خان به كرمان اعزام شد و 5 يا 6 سال بعد در كرمان در گذشت. - طوايف ايل مهني از اين قرارند: جلالي، كامراني، احمدي، برخوري، مارزي، دلفاردي، بهرآسماني، لري. – تيره‌هاي مستقل اين ايل عبارتند از: قاسمي، سلطاني، جلالي، شفيعي، تركستان، عابديني، كريمي، سمندري، كمالي. ايل لران عشاير لر در سرزمين كرمان زندگي مي‌كنند و به دو گروه متمايز تقسيم مي شوند: نخست لران كرمان كه عموماً در نزديكي بهر آسمان جيرفت و نواحي كوهستاني رابر و جواران به سر مي برند. زمستان ها حدود اسفندقه و دره پندارت» مي روند. از تيره‌هاي شيخ حسيني، شمس الديني و حيدري تشكيل شده اند. در تابستان به روستاهاي باب گلو، سرخو، پيلوع روسكين، هنجم، هنگر، دزون، زهمگون و تنگ چهل دختران مي روند. اين عشاير مردماني ميهمان نواز، ساده دل و بي آلايش هستند. ساير ساكنان آنجا،چادرنشينان لر را ده كمي‌ها» مي گويند و عده‌اي عشاير لر نيز ساكن كوهستان بهمني، دشت آب و اسفندقه هستند كه به لرولي اوشاغي» معروف شده‌اند. بعضي از لران منطقه كرمان اصل خود را از سرزمين كهكيلويه مي دانند. گروه ديگر لران كرمان، عشايري هستند كه حوالي كوه پنج، وكيل آباد و پاريز سكونت دارند. رئيس طايفه در اواخر حكومت قاجاريه حاج سهراب خان لري بوده است. بنا به روايات بزرگان و ريش سفيدان آنان، مردم اين طايفه در دوران تيمور (795 ق.ق -1392 م) از كردستان به سرزمين كرمان كوچانيده شده اند. عشاير و ايلات لر، ساكن كرمان عبارتنداز: لري كوه پنجي شامل تيره‌هاي ميرزاحسني، رضايي، سهراب خاني. لرجيرفت شامل تيره‌هاي: مشهدي حسين، خدادادي، حيدري، باراني، عبداللهي، سهرابي، شفيعي، آقيي، قنبري، غلامرضايي، عباسي است. اعراب كرمان اعراب فارس معمولاً تابستانها را در داراب و فرگ و زمستانها را در نواحي ني ريز، هرات و مرودشت فارس كه با روستاهاي شهربابك كرمان هم مرز است به سر مي برند. اين عشاير از قرن هشتم هـ.ق به بعد قبل از تسلط امير محمد مظفر و در زمان سلطان ابوسعيد مغول به شهربابك آمدند، بعضي از روستاهاي آنجا را متصرف شدند و مردم آن سامان را نيز غارت كردند و پس از چندي نواحي انار و رفسنجان را هم تسخير كردند. ولي در هنگام لشكركشي اميرمحمد مظفر، قبايل عرب، انار و رفسنجان را تخليه كردند و اموال واحشام خود را به كوهستان راويز و ميمند (ميان شهربابك و رفسنجان) بردند. در اين جنگ حسن فولاد رئيس آنان به قتل رسيد. امير محمد، آنان را تعقيب كرد، عده‌اي را كشت و به ن و كودكان اجازه داد كه به فارس برگردند. پس از سال 757هـ.ق 1356 م، بار ديگر اعراب كرمان به سرپرستي محمود تيمور، شورش كردند ولي امير مبارزالدين محمدمظفر، مردم اين طايفه را سركوب كرد و سران آن را به قتل رساند.

طايفه‌هاي عرب ساكنان كرمان: مزيدي، عبداللهي، لومحمدي، كطي، عرب حاج حسيني، عرب بني اسدي و غيره بوده‌اند. ايل سليماني در مورد اينكه ايل سليماني جز و بوميان بودند يا از مهاجران مستقر در استان كرمان و اينكه آنها چگونه و چه وقت سرزميني را كه در اختيار داشتند تصرف كردند، هيچ سند و مدرك مكتوبي ديده نشده است. ولي براساس روايات شفاهي كه سينه به سينه و نسل و نسل از پدران به فرزندان منتقل شده، عشاير سليماني جزو بوميان اين ناحيه نبوده‌اند بلكه آنان از استان فارس به استان كرمان مهاجرت كرده‌اند. براساس تحقيقات و گفتگو با پيرمردان و رؤساي طوايف مختلف سليماني و همچنين تحصيل كردگان آگاه به تاريخ اين ايل، همگي بر مهاجرت سليماني‌ها از استان فارس به اين منطقه تاكيد ورزيده‌اند» در تقسيم بندي بيشتر در مورد اقوام كوچنده در كرمان، ايل سليماني جزو مهاجران قلمداد ميشوند. سليماني‌ها، طايفه‌اي از ايل بزرگ مهني» هستند كه در جنوب استان كرمان از ارتفاعات كوه هزار تا دشتهاي پست و گرمسيري غرب هامون جازموريان زندگي مي كنند. وزيري در جغرافياي كرمان درباره ايل مهني مي نويسد: طايفه مهني از ايلات قديم كرمان است و در زمان پيش نام اين ايل كوفج بوده و در همين كوهستان، بهرآسماني، رمان، بارچي، لرچي، و سليماني واقع در بلوك ساردوييه منزل داشتند و در زمستان به جيرفت و اسفندقه قشلاق مي كردند. اكنون هم همين طور است.» دمشقي در نخبه الدهر در مورد سرزمين قوم قفض در كرمان مي نويسد: در آن حدود كوهستان قفض، مركب از هفت كوه بند» است. از آن جمله كوهستان بارز كه در آنجا، آهن و نقره يافت مي شود و ساكنان آن جمعي از عشاير كوچ نشين‌اند كه به شمار نمي‌آيند، از حيث كثرت و از شدت تهوري كه دارند كسي نمي‌تواند برآنها چيره و آنها را نابود كند. شاخه ديگري از كوفچ‌ها قوم بارز مي باشند كه در حال حاضر در شمال جيرفت سكونت دارد. اصطخري سرزمين آنها را در قرن چهارم هجري چنين وصف مي كند: جبال بارز، كوه‌هاي سردسير است و پر نعمت و استوار، آنجا برف افتد و به روزگار گبرگان بودند و ي كردندي، بدتر از كوچ و به روزگار بني العباس مسلمان شدند و دست از بديها برداشتند و چنان بود كه يعقوب ليث و عمروليث سران ايشان را نيست كردند و ايشان آرام گرفتند و اندرين كوهها معدن آهن باشد». طوايف تشكيل دهنده ايل مهني تا اواخر دوره قاجار عبارت بودند از: طايفه سليماني، بهرآسماني، مقبلي، ماركي، بارجي، مقصودي و افضلي. ديگر طوايف كرد سلاجقه، سلاري، بزسفيد و . جزو جمع ايل مهني به شمار مي رفتند. آقاي عبداله گروسي به متن فرماني اشاره مي كند: به نظر مي رسد كه طايفه بزرگ جبال بارزي كه حدود دو هزار خانوار آنان در روزگار قاجار به ناحيه اقطاع (بافت) كوچانده شده اند، پيش از اين جزو اتحاديه ايلي مهني قرار داشته اند. به موجب فرماني به تاريخ ماه رمضان سال 1332 هجري قمري از طرف صمصام السلطنه بختياري والي كرمان، لطفعلي خان صارم السلطنه به حكومت حدود جيرفت و اسفندقه و مهني و رابر انتخاب مي شود. پس از حوادث سال 1300 شمسي و دوران سركوبي و تخته قاپوي و اسكان اجباري ايلات و تحولات سياسي و اقتصادي به ويژه دگرگوني‌هاي چند دهه اخير ساختار ايل مهني و نظام آن فروپاشيده و پيوندهاي آن حتي در دوران طوايف و ميان تيره هاي مختلف اين طوايف نيز داراي استحكام و عملكرد نمي باشند» چنين مي نويسد: برطبق نظر بزرگان و ريش سفيدان كنوني ايل، به نقل سينه به سينه از گذشتگانا خود، جد سليماني ها شخصي به نام قربان خان پسر امير محبت از عشاير فارس خمسه (بهارلو، اينانلو، عرب، باصري، ونفر) كه در اطراف داراب، نيريز، فسا، استيمان (اصطهبان) در استان فارس سكونت داشته اند، بوده است. وي در زمان حكومت افشاريه يا زنديه به علت دخالت در امور سياسي ايل كه پدرش رياست قسمتي از آن را عهده دار بوده و همچنين درگيري با خوانين منطقه از طرف پدر مجبور به ترك موطن اصلي خود شده و به سكونت اجباري در استان كرمان مي پردازد. »همان گونه كه گفتيم تاريخ دقيق و سند كتبي مبني بر اين مهاجرت در دست نيست. اما آنچه را مي توان سند مكتوب تلقي كرد، تاريخ وفات امير شكار قربان است كه بر سنگ قبر او واقع در روستاي ده ولك آدوري» (ده ملك) حك شده است. تاريخ وفات وي در سال 1199 هجري قمري مطابق با 1158 هجري شمسي است. اگر سن او را در هنگام وفات 60 سال (با توجه به اينكه اميد به زندگي در ايران آن زمان همين حدود بوده است) مهاجرت او را مي توان از اوايل حكومت سلسله افشاريه تا اواخر زنديه تخمين زد كه اين تاريخ با گفته‌هاي شفاهي و نقل سينه به سينه بزرگان ايل مطابقت دارد. ويژگيهاي ساختاري ايل سليماني: طايفه سليماني در حال حاضر از 10 تيره تشكيل شده است و هر تيره به چند اولاد و هر اولاد به چند ايشوم تقسيم خانوادگي ميشود. اجتماع و گردهمايي چندين خانوار چادرنشين در يك جا، يك ايشوم را به وجود مي آورد. دو عامل همبستگي و اقتصادي، در تشكيل و تكامل ايشوم نقش اصلي دارند. رشد و تكامل ايشوم مانند سلولي است كه در زمان نمو كامل تقسيم مي شود. ايشوم پس از تشكيل به تدريج از نظر تعداد خانوار و دام رشد و توسعه مي يابد. اما اين رشد و نمو نمي تواند به طور نامحدود ادامه يابد. هرايشوم ظرفيت معيني براي رشد و توسعه دارد. وقتي به آن درجه از رشد رسيد تقسيم ميشود. آنچه اين ظرفيت را محدود مي كند در درجه اول مرتع و تعداد گوسفندان گله است. ايشوم يك واحد اجتماعي، اقتصادي و اصلي ترين گروه خويشاوندي در هر گروه ايلي به شمار مي رود. اعضاي ايشوم گله مشترك دارند و بسته به قدرت و منزلت اجتماعي و اقتصادي، صاحب تعدادي دام در گله يا گله‌هاي ايشوم هستند. هر ايشوم بزرگتري دارد به نام سرايشوم» كه ايشوم به نام او خوانده مي‌شود: مانند ايشوم خورشيد سليماني از تيره ميرزاخاني. وظايف سرايشوم عبارت است از انتخاب قلمرو، تعيين زمان حركت و زمان بندي چرا، اجاره مرتع و پس چرا، زراعت (سيفال) و حفاظت از حدود مراتع ايشوم و روابط خارجي. در مورد ديگر ايشومهاي تيره، اخذ پروانه چرا و معاملات و عقد قرارداد با چوپانع ممكن است يكي از سرايشومها به سمت كدخدا و بزرگتر تيره انتخاب و يكي از ريش سفيدان و بزرگان تيره‌ها به سمت كلانتر و ريش سفيد طايفه برگزيده شود. عوامل مؤثر در انتخاب بزرگ تيره و بزرگ طايفه عبارتند از: قدرت شبكه خانوادگي، قدرت رهبري، خبرگي، قدرت اقتصادي، ارتباطات خارجي، اقوام پدري، اقوام مادري، اقوام همسر و قدرت زن».

ایل ترك بچاقچي از بزرگترين ايلات منطقه سيرجان 

ایل بچاقچییكی از بزرگ ترین و معروف ترین ایل های شهرستان سیرجان از توابع كرمان است كه مردم آن در كوهستان چهار گنبد و روستاهای بلورد و كهن شهر سكونت دارند.
 وجه تسمیه و سابقه تاریخی
ظاهرا واژه بچاقچی در گویش تركی از دو بهر " بوچاق " یعنی چاقو ، كارد و سرنیزه و پسوند  

"چی "تشكیل شده است . بنابرین بوچاقچی معنی نیزه گذار و دشنه دار را می دهد . از آن جا كه عاشیر بچاقچی از آذربایجان به منطقه كرمان مهاجرت كرده اند و مردمی جنگجو و سلحشور هستند می توان این وجه تسمیه را از نظر روحیه این افراد صحیح تر دانست . گرچه برخی نیز بر این باورند كه نام این ایل را واژه بوچاق به معنی عسل گرفته اند . بنابرین رویات ریش سفیدان و مطلعان ایل بچاقچی ، نادرشاه افشار این ایل را از قره داغ آذربایجان به سرزمین كرمان كوچانیده است.
 در اواخر حكومت قاجاریه رییس ایل بچاقچی ، اسفندیار خان بود كه در زمان حكومت آصف الدوله ( 1315 هـ . ق 97 م ) سیرجان را تسخیر كرد . آخرین فعالیت این ایل در جنگ جهانی اول ( 1914 - 19 م ) و هنگام حمله انگلیسیان و اشغال ایران است . حسین خان شجاع پور پسر اسفندیار خان كه از افراد نامی ایل بچاقچی و موثر در تاریخ كرمان بود در سال 1333 هـ . ق ( 1914 م ) آلمانیان مقیم كرمان را ربود و مدت ها با قوای گر انگلیسی جنگید.
سردسیر و گرمسیر: منطقه سردسیر ایل بچاقچی در گذشته ، ارتفاعات چهار گنبد و بلورد و گرمسیرشان عین البقر و مراتع پیرامون آن بوده است.
نظام سنتی ایلی و ساخت قدرت:
ایل بچاقچی از تعدادی طایفه ، هر طایفه از چند تیره ، هر تیره از تعدادی ایشوم (eysum) و هر ایشوم از چندین خانوار تشكیل می شده است . بنابرین نظام سنتی ایلی از بزرگ ترین واحد تا كوچك ترین آن از این قرار بوده است ایل ، طایفه ، تیره ، ایشوم و خانوار. ایشوم تركیب ثابتی ندارد و معمولا تعدادی خانوار با توافق هم تشكیل یك ایشوم را می دهند ، از این رو به اصطلاح خودشان ، خانوارهای یك یاشوم با یكدیگر شریك رمه هستند.
این خانوارها ممكن است با هم خویشاوند باشند یا این كه نسبتی نداشته باشند، به هر حال یك خانوار عضو ایشوم می تواند در پایان سال دامداری ( آخر بهار ) به علت به توافق نرسیدن با خانوارهای دیگر از ایشوم جدا و به ایشوم دیگری ملحق شود . خانواده در ایشوم هسته ی و استقلال نسبی دارد . اما هر خانواده با دیگر خانواده های عضو ایشوم در همه كارها، همبستگی اجتماعی دارد . امور اجتماعی و تولیدی ایشوم اغلب به صورت تعاونی و با كمك یكدیگر انجام می گیرد . در گذشته در راس تمام ایل یك خان ( ایلخان ) قرار داشت . در حال حاضر هر طیفه یك خان و هر تیره یك ریش سفید و هر ایشوم یك نفر سرایشوم دارد. هر ایشوم در كار خود استقلال دارد و اطاعت از دستورها و توصیه های ریش سفیدان فقط به خاطر احترام به آنان است و ایشان جز در موارد خاصی همانند میانجی گری و حل اختلافات نقش ویژه ی در تصمیم گیری ها ندارد.
ساخت اجتماعی شبكه قدرت ایل ایلخان طیفه كلانتر ( خان   (تیره كدخدا ( ریش سفید)

ایشوم سرایشوم )خانوار رییس خانوار(
طایفه های ایل بچاقچی :
ایل بچاقچی از طویف : انكلوییه ، گوهر دیپو ، شول ، ارشلو ، عباس لو ، سوخته چالی ، سار سعدلو ، خروس لو ( XorosIu )،پوررضاقلی و امینی تشكیل شده است.

اقتصاد ایل بچاقچی:
الف ) دامداری
با این كه مردم ایل بچاقچی یكجانشین شده اند اما هنوز از طریق دامداری و قالی بافی امرار معاش می كنند و درآمد آنان از این راه است بیشتر خانواده های بچاقچی حداقل ده تا پانزده گوسفد و بز و یك تا چند گاو دارند . محصولات دامی این ایل علاوه بر تامین نیاز خانواده ، جنبه كالایی نیز دارد و بیشتر پیله وران و مغازه داران محلی به بازار سیرجان عرضه می كنند . فراورده های دامی آنان عبارتند از : پشم ، كرك ، مو ،پوست ، ماست ،كره ،روغن ، دوغ ، كشك ، پنیر، ترف ( قره قوروت ) ، لور. در زیر به به مراحل مختلف مربوط به دامداری در ایل بچاقچی اشاره می شود.

1) آمیزش و باروری دام ها


چوپان هر رمه در اوایل فصل تابستان و به اصطلاح خودشان " نوبهار " قوچ ها و بزهای نر را از گله جدا و اواخر تیر ماه یا " 120 بهار " دوباره آنها را وارد گله می كند . بدین ترتیب زمان باروری دام ها و بالاخره زایش آنها هماهنگ می شود . یعنی دام ها در هنگامی می زایند كه سرمای هوا كاهش یافته است و روبه گرمی می رود.


2) دروش ( dorus )


دروش، نشانی است كه برای مشخص شدن دام های افراد مختلف بر روی گوش حیوان به وجود می آورند . دروش بر حسب بریدگی ، نام های گوناگونی دارد. مثلاً اگر قسمتی از گوش بریده شود به آن برگه گوش می گویند، چنان چه به كنار گوش بریده شود، كار برو اگر وسط گوش چاك داده شود، چارگوش نامیده می شود. گاه برای علامت گذاری و شناسایی دام ها از داغ كردن استفاده می كنند . در واقع دروش یا داغ در حكم سند مالكیت افراد بر دام هاست.

3 ) چوپان
چوپان براساس قراردادی كه با صاحب گوسفندان دارد، رمه را در سردسیر و گرمسیر می چراند . در اول تابستان با چوپان قرارداد می بندند . مزد چوپان به صورت نقدی و جنسی پرداخت می شود. وسایل چوپان عبارتند از كوله پشتی ، چوب دستی ، مشك و غیره .
4) كشاورزی
در ایل بچاقچی زراعت غلات شغل جنبی آنان را تشكیل می دهد و تا اندازه ی پاسخگوی نیاز درونی بچاقچی است و به عبارت دیگر در حد رفع نیاز خود ( در حد خود مصرفی ) به زراعت می پردازند.
محصولات كشاورزی آنان : گندم ، جو و مقداری علوفه برای تغذیه دامهاست . در بعضی روستاها مانند بلورد ، كشاورزی بیشتر بر بتغداری متكی است . درختان به ، بادام ، گردو ، زردآلو ، سیب و آلبالو در باغ های این ناحیه به چشم می خورند ، محصولات آنها اغلب بیش از حد نیاز نیاز مردم است كه به بازار سیرجان عرضه می شود.
5 ) صنایع دستی
صنایع دستی از نوع ریسندگی و بافندگی یكی از اشتغالات عشایر بچاقچی است. دستبافت های مردم این ایل بسیار مرغوب و شهره است . در میان بچاقچیان علاوه بر قالی و قالیچه ، بافتن جاجیم ، گلیم ، خورجین ، پلاس ، چنته ، شیریكی ، نمدكان ، قاشق دان ، مفرش ، آیینه دان و دیگر اشیای مورد نیاز زندگی چادر نشینی و هم چنین اشیای زینتی از این قبیل همیشه معمول بوده است . قالی و قالیچه بافی و قالیچه بافی مهم ترین هنر دستی و پس از دامپروری عمده ترین منبع درآمد خانواده هاست.

ویژگی های قومی :
1) نژاد ، زبان ، دین
مردم ایل بچاقچی اصلا ترك و زبان آنان تركی است ، ولی به علت ارتباط با مردم روستاها و عشایر فارسی زبان، واژه ها و تركیبات فارسی در گویش ایشان نفوذ كرده است . مردم این ایل علاوه بر گفت و گوهای روزمره در كارهای زراعت و حتی در صنایع دستی از اصطلاحات فارسی استفاده می كنند . عشیار بچاقچی پیرو دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری هستند.
2 ) اعیاد و جشن ها
در عید نوروز همه اعم از زن و مزد لباس نو می پوشند و بانوان خود را به زیورآلات زینت می دهند . در این روز بهترین و لذیذترین غذاها را طبخ می كنند و می خورند . در عید قربان ، گوسفند یك ساله قربانی می كنند . اولاد و نزدیكان برای عرض تبریك و تهنیت به خانه های یكدیگر می روند . در عید فطر بعد از ادای زكوه فطر ، كلیه روزه داران در ساعت 8 صبح در مسجد و اگر نباشد در منزل كدخدا و ریش سفیدان یل ، اجتماع می كنند و به صورت جماعت و اقتدا به یك نفر امام كه در زمره علما و فضلا به شمار می رود نماز عید را می خوانند.

3) خواستگاری و عروسی
پدر پسر یك نفر از بزرگان ایل را به خانه دختر می فرستند تا از دختر او خواستگاری كند . در صورت موافقت ، خانواده پسر یك دست لباس با یك انگشتر به عنوان نشانه برای دختر می فرستند . در زمان مناسب و با توافق طرفین در منزل پدر دختر جلسه عقدكنان تشكیل می شود . میزان صداق كه طلا ، نقره ، زمین ، شتر و غیره است تعیین و در عقدنامه ثبت صیغه عقد جاری می شود و از آن پس عروس از لحاظ حفظ شئون اجتماعی و ایلی تا هنگامی كه مراسم زفاف به عمل نیامده خود را از داماد پنهان می كند . پس از عقد ، جشن عروسی برپا می شود . 
آخرین روز عروسی همه مردم ایل را دعوت و در این جشن مراسم شتر دوانی و تیراندازی را اجرا می كنند. بدین ترتیب كه شاخه بلندی از چوب به نام " طراده " در زمینی فرو می كنند و سر آن سكه طلا یا پول نقره و غیره می آویزند . میهمانان یكی پس از دیگری تیراندازی می كنند هر كس برنده شده سكه ها به وی تعلق می گیرد . در این هنگام سلمانی ، سر و صورت داماد را اصلاح می كند. ن طایفه نیز به سر و صورت وی نقل می پاشند و شادی می كنند. سپس داماد را سوار شتر می كنند و با هلهله و شادی به حمام یا كنار آب رودخانه یا چشمه می برند . پس از استحمام مجددا كاروان به سمت خانه عروس به راه می افتد در این همگام عمل سرابی یا به اصطلاح محلی بخشیدن اغنام و احشام و زمین از طرف پدر عروس به داماد صورت می گیرد . طلاق به ندرت اتفاق می افتد و در صورت اجبار طبق مقررات مذهبی انجام می گیرد.
4 ) نوزاد اول 
در شب شش تولد نوزاد دختر یا پسر جشنی برپا و كودكان پسر 3 تا هفت ساله را ختنه می كنند و جشن باشكوهی برپا می دارند.

 


5 ) فوت و مراسم تدفین
چنان چه یكی از افراد ایل فوت شود همه مردم ایل اعم از بستگان ، آشنایان و غیره برای عرض تسلیت به خانواده متوفی حاضر می شوند و كسان فرد فوت شده از آنان پذیرایی به عمل می آورند . تا چهل روز نزدیكان متوفی در غم و اندوه هستند و حق شادی ندارند و تا چهار ماه نیز عزادار خواهند بود تا عمل خاك بندی در پایان چهار ماه نیز عزادار خواهند بود . تا عمل خاك بندی در پایان چهار ماه بر سر مزار متوفی انجام گیرد.

برخی از باورهای عشیر بچاقچی :
- اگر باران نبارد، عروسكی پارچه ی به نام گشنیز و یا شابارون درست می كنند و در كوچه ها یا در میان چادرها می گردانند.
- مردم بچاقچی بر این عقیده اند كه شیر گوسفند و بز مال خواجه خضر است از این رو در روز چهلم بهار به خال كوه پاریز می روند و با همه شیر آن روز رمه ، آش شیر می پزند و به عنوان نذر خواجه به مردم می دهند.
- اولین روزی كه گوسفند را به كوه می برند آن را از زیر قرآن و از میان دو كپه آتش و دود اسپند عبور می دهند و دو شیزه ای به دنبال رمه ، آب می پاشد .
- هنگامی كه ن ، نان می پزند و یا از كره روغن می گیرند نبیاد مردان حضور داشته باشند.
- اگر وضع جوی منطقه مناسب نباشد كوچ را آغاز می كنند ولی اگر در حال كوچ باشند اشكالی ندارد.
- در موقع برداشتن محصول غلات، سنگی كه آن را سنگ خواجه خضر می گویند در زیر خرمن گندم یا جو می گذارند و بر این باورند كه این سنگ سبب بركت خرمن می شود.
- خون گوسفند قربانی را بر روی زمین نمی ریزند و آن را به دیوار آفتاب دار می پاشند.

ایل ترک افشار سیرجان

ايل افشاردر زمان سلطنت شاه طهماسب صفوی به سرزمین كرمان كوچانیده شده . مردم این ایل در بخش جنوبی منطقه و سیعی كه از جنوب غربی رفسنجان در جهت جنوب شرقی تا جاده كرمان - بم امتداد دارد ، زندگی می كنند و مركز داد و ستد آنان شهر بافت است . 

احمدعلی خان وزیری كرمانی می گوید : افشار ، عمده ایلات كرمان است . ترك زبانند . قشلاق آنها بلوك ارزوییه و ییلاق آنها بلوك اقطاع است. به شجاعت سواره و پیاده این قبیله در كرمان نیست . تقریبا هزار خانوارند و سیصد سوار خوب و هفتصد تفنگچی پردل دارند. جنگ با چماق و شش پر را بهتر از ایلات فارسی می نمایند . 
اسامی طویف آنها به نظر نامه نگار از این قرار است
علی قرلو و اشرف لو و قاسملو و پیر مرادلو و ره درازلو و حیدر محمد شاهلو و آمویی و میرجانی و جان قلی اشاقی و فارسی مدان و صفی قلی اولادی و ساربان هر قبیله رئیسی دارد و آن را سلطان گویند. 
محمدعلی خان سدید السلطنه در سفرنامه خود در باره طوایف افشار چنین می نویسد:

طوایف این ایل عبارتند از :
حمزه لو ، قاسم اولادی ، جلال لو ، آل كسوا ، زرگر ، صفی قلی اولادی. 
تیره های مستقل ایل افشار از این قرارند: 
پورممشالو، پیرمرادلو، آقاجان لو ، ولیپور ، قرایی ، میرحسینی ، فارسی مدان ، میرجانی ، قره قویونلو ، قره گزلو ، گندزلو،حمزه خانی ، برآوردی ، عمویی ، غنچه ای ، صادقی، رایینی ، شهسواری ، جامعه بزرگی ، مرادی ، ساوندر ، خبری.

 

 


  افشارهای قورت بیگلو

                                    بررسی از :دکتر محمد خالقی مقدم

چکیده مقاله :

 جغرافیای اراضی استان زنجان به صورت زیستگاه های شهری یا روستائی (کانون

های مکان گزینی اقوام افشار) است که اینجانب در کتابم به نام زنجان ،سرزمین

اقوام افشار آن را تشریح اجتماعی کرده ام و یکی از شاخه -های این ایل مهم

ایرانی، شاخه قورت بیگلو های افشار است و منابع تاریخی مختلف به این طایفه

اشاره دارند که تعداد زیادی از خانوارهای آنان در روستاهای حوزه اطراف صائین قلعه و

غیره ست داشتند و تعدادی از آنان هم در دوره قاجاریه در فوج نظامی مستقل به

نام (فوج افشار قورت بیگلو)برای مأموریت های نظامی به  خراسان، فارس و یا گاهی

برای جنگ با انگلیسی ها به بوشهر اعزام می شدند و در این مقاله ،سعی کرده ام که چهره اجتماعی این شاخه از قوم افشار را به مردم استان زنجان بنمایانم

 

پیشینه بحث:

در پیشینه بحث، می توان از کتاب مرآه البلدان نام برد که به برخی از آبادی های

ایلات قورت بیگلو افشار ، در اطراف صائین قلعه زنجان اشاره می کنند.نظیر ص 1982

که از آبادی چاله مجار صائین قلعه به عنوان آبادی متعلق به ایلات شاهسون قورت

بیگلو نام میبرد و یا در ص 1965 کتاب مزبورکه آبادی چالچق را به عنوان مسکن ایل

شاهسون قورت بیگلو افشار نام می برد و یا ص 272 کتاب منتخب التواریخ از ریاست

طایفه قورت بیگلو و از سواره ایل مزبور سخن به مبان می آورد و یا صفحات 521 و

2005 کتاب منتظم ناصری هم از سران این طایفه افشار سخن به میان می آورند (به

علاوه ص 1252 و 1391 کتاب ناسخ التواریخ هم از اعزام طایفه افشار قورت بیگلو به

جنگ با انگلیسی ها از راه کازرون سخن می راند و نیز صفحات

1405،1239،986،1253کتاب ناسخ التواریخ از طایفه قورت بیگلو و سواران آن یاد   می

کند و بعلاوه صفحات 57 و59 کتاب خاطرات ناصرالدین شاه از طایفه قورت بیگلو

وریاست آن بحث می کند وهمچنین ص 1269 کتاب منتظم ناصری در بحث یوز باشیان

مهدیه از رحمت اله خان قورت بیگلو نام می برد ودر ص 352 کتاب ناصرالدین شاه از

آبادی کولوچ نام می برد که متعلق به سران ایل قورت بیگلو بود و یا در ص 355 از

آبادی سرو جهان نام می برد که به رئیس طایفه قورت بیگلو متعلق بود و در امور

نظامی هم طایفه قورت بیگلو خود یک فوج مستقل نظامی رادر دوره قاجاریه تشکیل

می داد دارند که در اغلب منابع تاریخی به این فوج نظامی طایفه مزبور اشاره شده

است نظیر: ص 15 کتاب مرآه البلدان که در سال 1270 هجری مأموریت سواره

شاهسون قورت بیگلو را به خراسان گزارش تاریخی می دهد.و یا ص 108 کتاب

منتخب التواریخ در سال 1271 هجری از اعزام آنان به آق در بند تا سرخس سخن می

راند و ص 1253 ناسخ التواریخ هم به همین مطلب اشاره دارد و یا در ص 1201 مرآه

البلدان در مقابله با ترکمانان خارج از ایران که از عشق آباد به ایران حمله می کردند و

نتیجتاً سواره قورت بیگلو با آنان بر خورد نظامی کرده و یادر ص 1405 ناسخ التواریخ از

اعزام آنان به فارس بحث می شود ویا ص 143 منتخب التواریخ و ص 1556 مرآه

البلدان از آنان به عنوان سواره نظامی مستقل نام می برد و بعلاوه در سال 1284

هجری ،کتاب مرآه البلدان در ص 1555 از اعزام آنان در برخورد با تراکمه یاغی در

اطراف بجنورد بحث می کند و یا ص 1391 ناسخ التواریخ از برخورد نظامی افشارهای

قورت بیگلو استان زنجان در جنگ با انگلیسی - ها در بوشهر بحث می کند که درآن

جنگ، انگلیسی – ها در کشتی خود66 توپ و خمپاره نصب کرده بودند ولی جرأت

نمی کردند که پا به خشکی بگذارند و بعلاوه در ص 115 شرح حال عباس میرزاملک

 از ایل قورت بیگلو بحث می کند و می نویسد ایلات شاهسون از سه سمت زنجان را

احاطه کرده اند و این ها ، چهار طایفه می باشند یعنی دویران ،افشار ، اینانلو، و

قورت بیگلو و در سال های بعدی هم یعنی در سال 1276 و 1391 هجری و 1297 و

1310 هجری هم همان سواره قورت بیگلو در عرصه امور نظامی کشور بودند و در ص

1284 مرآه البلدان و در ص 1952 کتاب منتظم ناصری و در ص 2400 مرآه البلدان و در

ص 172 کتاب منتخب التواریخ از آنان بحث می کند و گاهی هم در منابع تاریخی، از فوج نظامی قورت بیگلو با نام جماعت شاهسون قورت بیگلو و در صفحات

2091و1246و521 کتاب منتظم ناصری بحث شده است و در سال 1297 هجری

فارسنامه ناصری هم از مأموریت طایفه قورت بیگلو در منطقه خشت فارس بحث می

کند و نیز  صفحه 986 ناسخ التواریخ از سواره 300 نفری طایفه قورت بیگلو افشار در

یک مأموریت نظامی بحث می کند.

 

بحث و نتیجه گیری:

گرچه ایل افشار زنجان و شاخه های آنان مدت هاست که اسکان یافته و تخته قاپو

شده اند ولی بحث از قومیت تاریخی آنان تنها در منابع تاریخی معتبر ذکر شده است 

که دراین منابع تاریخی به مکان های زیست جغرافیایی و نقش اجتماعی آنان در امور نظامی و یا به شرکت آنان در انواع مأموریت های نظامی نظیر جنگ با انگلیس و یا

تراکمه خارج از ایران و یا در مأموریت های خراسان و فارس و غیره و به صورت گزارش

های جزئی  تاریخی (نه گزارش مستقل از ایل و طایفه آنان) اشاره شده است و عده

ای از منابع تاریخی نیز به دهات آنان در استان زنجان اشاره کرده اند و یا به سران

مختلف آنان در    سال های مختلف زندگی این شاخه از قوم افشار اشاره کرده اند

که درعین حال سرتیپی نظامی آنان در جنگ ها را هم به عهده سران طایفه بود و من

سعی کرده ام  که همه ویژگی های قومی این طایفه افشار استان زنجان را با تکیه

بر منابع تاریخی معتبر، به بحث و بررسی اجتماعی بگذارم.    


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه حضرت امام سجاد (ع) اردستان